به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر، تا دانش خود را استوار کرده [امام حسن علیه السلام]
از آنجا که حضرت جواد نخستین امامى بود که در کودکى به منصب امامت رسید، طبعاً نخستین سؤالى که در هنگام مطالعه زندگى آن حضرت به نظر مىرسد، این است که چگونه یک نوجوان مىتواند مسئولیت حساس و سنگین امامت و پیشوایى مسلمانان را بر عهده بگیرد؟ آیا ممکن است انسانى در چنین سنى به آن حد از کمال برسد که بتواند جانشین پیامبر خدا باشد؟ و آیا در امتهاى پیشین چنین چیزى سابقه داشته است؟
در پاسخ این سؤالها باید توجه داشت: درست است که دوران شکوفایى عقل و جسم انسان معمولاً حد و مرز خاصى دارد که با رسیدن آن زمان، جسم و روان به حد کمال مىرسند، ولى چه مانعى دارد که خداوند قادر حکیم، براى مصالحى، این دوران را براى بعضى از بندگان خاص خود کوتاه ساخته، در سالهاى کمترى خلاصه کند. در جامعه بشریت از آغاز تاکنون افرادى بودهاند که از این قاعده عادى مستثنا بودهاند و در پرتو لطف و عنایت خاصى که از طرف خالق جهان به آنان شده است در سنین کودکى به مقام پیشوایى و رهبرى امتى نائل شدهاند........
مأمون در سال 218 هجرى درگذشت و پس از او برادرش «معتصم» جاى او را گرفت. او در سال 220 هجرى امام را از مدینه به بغداد آورد تا از نزدیک مراقب او باشد و چنانکه قبلاً ذکر شد، در مجلسى که براى تعیین محل قطع دست دزد تشکیل داده بود، امام را نیز شرکت داد و قاضى بغداد (ابن ابى دُؤاد) و دیگران شرمنده شدند و چند روز بعد از آن «ابن ابى دؤاد» از حسد و کینه توزى نزد معتصم رفت و گفت: از باب خیر خواهى، به شما تذکر مىدهم که جریان چند روز قبل به صلاح حکومت شما نبود، زیرا در حضور همه دانشمندان و مقامات عالى مملکتى فتواى ابو جعفر (امام جواد)، یعنى فتواى کسى را که نیمى از مسلمانان او را خلیفه و شما را غاصب حق او مىدانند، بر فتواى دیگران ترجیح دادى و این خبر میان مردم منتشر و خود دلیل قاطعى بر حقانیت او نزد شیعیانش شد.
معتصم که مایه ابراز هر نوع دشمنى با امام را در نهاد خود داشت، از سخنان «ابن ابى دؤاد» بیشتر تحریک شد و در صدد قتل امام برآمد و سرانجام منظور پلید خود را عملى ساخت و امام را توسط منشى یکى از وزرایش مسموم و شهید نمود.امام هنگام شهادت بیش از بیست و پنج سال و چند ماه نداشت . .....
متن کامل موضوعات بالا در اینجا
نوشته شده توسط : آسمون